پرهام

امروز 28 فروردین است مامان وقتی از سرکار اومد یه لباس خوشکل واسم خریده بود و به اتفاق هم رفتیم داخل حیاط و عکس گرفتیم راستی اگر دقت کنید در  این عکس پیشی هم پشت سر من هست که کلی ذوقش کردم. این عکس هم با بهارهای زیبای پرتقال هستش و ژست زیبای اینجانب که دل مامان رو حسابی برد.   ...

سلام خوبید من که خوبم .راستش روز 6 فروردین بودش که با مامان و بابا و خانواده رفتیم قلات . بعد از کمی نشستن مامان و بابا و عموهام تصمیم گرفتن برن آبشار رو ببینن که من هم آنها را همراهی کردم اولش بیدار بودم کلی هم بازی کردم این هم عکس هاش اما به محض اینکه رسیدیم به آبشار من خوابم برد و تمام راه برگشت رو طفلکی بابام من رو بغل کرد. ...

سلام سال نو مبارک . تازه خبر اینکه دیشب یعنی 29 اسفند عروسی عمو مصطفی بود کلی رقصیدم و عکس گرفتم ولی عکس هام رو قراره خانم عکاس باشی حاضر کنه هروقت حاضر شد واستون می ذارم . راستی با وجود اینکه تا ساعت 1 من تو عروسی بیدار بودم اما سر سال تحویل خواب نموندم و حضور فعالی داشتم این هم قابل توجه مامانی که پارسال آبروی ما رو برد . خب بگدریم مامانی امسال واسه هفت سین خیلی زحمت کشید من هم که تا امروز با کمک مامان خیلی خودم رو نگه داشته بودم که دسته گل به آب ندم ، وقتی مامانی از پدر عزیزم خواست که از بنده چند تا عکس بندازند این جانب در ذیل توجهات و خونسردی پدرم نسبت به هفت سین زیبا ، زحمت تخریب هفت سین رو کشدیم . بالاخره تو خونه هرکسی یه وظایفی داره ...

سلام امروز 6 اسفند هست و من اولین برف زندگیم رو دیدم . مامان رفت از حیاط یکمش رو واسم آورد تو خونه و من تا دست بهش زدم گفتم وای چه هخه  اینم عکس هاش   ...